بعضی کارها هستن که حتی اگه یک روز انجام نشن، تو رو به اندازهی ده سال عقب میاندازن! یکیش همین یادداشتنویسی و انتشار روزانهاس. امروز واقعن احساس کردم خالیام و هیچ حرفی برای گفتن ندارم. هیچ ایدهای برای نوشتن نداشتم. ولی بعد از خودم پرسیدم چطوره دربارهی همین بنویسم؟ اینکه به هر حال باید دست به کار شد و نوشت. چه با ایده و چه بدون ایده. اصلن شاید همین برخورد سر انگشتان با کیبورد (یا نُک خودکار با کاغذ) باعث بشه یه ایده تو ذهنمون جرقه بخوره. الان که دارم این خطوط رو مینویسم، یه چیزی تو مغزم جرقه خورد. ولی الان کاری به کارش ندارم. میخوابونمش توی آب نمک برای نوشتنِ یادداشتِ فردا.
دوست نویسندهی من! از من به تو نصیحت. نذار بین نوشتههات وقفه بیفته. اگه هیچ ایدهای به ذهنت نمیرسه، ذهن و دستت رو با آزادنویسی گرم کن.
آخرین نظرات: