خالیام. ذهنم خالی. حتی جیبهایم خالی. خالی از هر ایدهای برای نوشتن. نوشتن و انتشار روزانه من را تهی کرده. مثل هر روز به وبسایت استادِ نوشتن سری میزنم. در یکی از روزانهنویسیهایش زندگی و کار و بارش را به بازی مار و پله تشبیه کرده. به سَرَم میزند منم تعدادی استعاره بنویسم.
نوشتن
نوشتن هَرَس کردن و پیوند دادن است. تو با چیدنِ شاخ و برگهای اضافه و پیوند خوردن با شاخ و برگهای نو، شکلی جدید مییابی. دردناک است اما به نتیجهاش میارزد.
نوشتن بازی با خود است. اینگونه که گاه حین نوشتن، میفهمی که اشتباه از خودِ خَرَت بوده و میبازی؛ و گاه میفهمی بهترین کارِ ممکن را کردهای و میبری!
مادری
مادری بیماری لاعلاج و کُشندهای است که فرد از کشیدنِ رنجِ آن لذت میبرد.
مادری نویسندگی بر لوجِ پاک و سفیدِ فرزند است.
زندگی
زندگی هوای بهاریست. آفتابی، نیمه ابری، با بارشهای پراکنده.
زندگی امتحانیست که به اجبار باید پس بدهیم.
و…
+استعاره همان تشبیه است بدون ادات تشبیه مانند مثل همچون…
آخرین نظرات: