جستجو

زندگیِ ناخواسته

دختری که به کوهستان مقابلش چشم دوخته

باید بپذیرم! باید قبول کنم که زندگی اونطور که من می‌خوام و انتظار دارم پیش نمی‌ره. باید با آغوشِ باز و پذیرا به استقبال اونچه خدا برام خواسته برم. باید قبول کنم که ما به این دنیا نیومدیم که چهار صباحی رو به خوشی و لذت و بیخیالی سپری کنیم؛ ما اومدیم که درس نیاموخته آزمون بدیم، ناآگاهانه آسیب بزنیم و آسیب ببینیم و از اشتباهاتمون بیاموزیم.

+دیروز روزِ خوبی بود. کتابخونه و کتاب‌هامو گردگیری کردم و الان از تماشای شفافیت و تمیزی‌شون لذت بیشتری می‌برم. بعد از بیشتر از یکسال توی یکی از کلاس‌های استاد شاهین کلانتری شرکت کردم. کلاس‌های این مرد تنها جایی برای یادگیریِ نوشتن نیست؛ هم تراپیه و هم آموزشگاه زندگی!

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط