+بدترین ترس برای یک نویسنده، ترسِ از مواجهه با صفحهی سفیده.
+ترسم از روزهای بعد از زایمان، بیشتر از دردِ زایمانه.
+آبان تموم شد و من نتونستم هدفمو تیک بزنم.
+ولی باید به اهدافی که برای قبل از تولد جوجه در نظر گرفتم، برسم.
+بعضیا یه جوری استدلال میکنن و گ…ز رو به شقیقه ربط میدن که کمر آدم رگ به رگ میشه!
+راستی چرا بعضیا از دعا برای نابودی اسرائیل ناراحت میشن؟
+این روزا که تقریبن هر روز، روزی دو یا سه کتابِ کودک از طاقچه بینهایت برای تمنا میخونم، از خوب بودنِ بعضی از کتابهای کودک شگفتزده و ذوقزده میشم.
+شوهرم میگه تو دیگه خیلی حساسی. قرار نیست تا گفت اینجام درد میکنه اونجام درد میکنه فوری ببریش دکتر. دست خودم. نیست. سریع به صدتا بیماری ربطش میدم و استرس میاُفته به جونم. اینم از معایب و بیماریهایِ کادر درمانه!
+از اینکه قبل از نوشتنِ صفحاتِ صبحگاهی و هوا کردنِ یادداشت روز، سراغ موبایل و شبکههای اجتماعی نمیرم خوشحالم.
پ.ن: اینم یه مدل نوشتنه=)))
آخرین نظرات: