جستجو

زنده ماندن هنر ماست

دختری بر روی تاب که به افق‌های روشن می‌نگرد و مادری که آینده برایش خاکستری است

تا وقتی کودکی و از دنیا غافل، فکر می‌کنی همه‌چیز خوب و گل و بلبله و دنیات فانتزیه. تو دوران جوونی، کله‌ی پُر بادی داری و فکر می‌کنی می‌تونی دنیا رو دگرگون کنی. وقتی یکم پخته‌تر شدی می‌فهمی که اغلب اوقات زورت به زندگی نمی‌رسه و خیلی هنر کنی بتونی گلیم خودت رو از آب بیرون بکشی. اصلن همین که زنده بمونی هنر کردی! هنوز پا به میانسالی و پیری نذاشتم اما می‌دونم این روند نزولیه! خلاصه که کاش هیچ‌وقت بزرگ نمی‌شدیم!

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط