جستجو

از بزرگسالی

آدمکی که در آشپزخانه زانو به بغل گرفته و به گربه‌ی کوچکش نگاه می‌کند

هوا یه لحظه آفتابیه یه لحظه ابری. درست مثل زندگی که یه لحظه با ماست و لحظه‌ی دیگه بر ما. اما یه بزرگسال، یه والد باید در تموم لحظاتِ زندگی قوی و صبور باشه. باید موقعی که دلش می‌خواد بچسبه به رخت‌خواب گرم و نرمش و چند ساعتی بیشتر بخوابه، از رخت‌خواب دل بکنه و بره دنبالِ هزاران کاری که منتظرن تا به دستِ اون به انجام برسن. باید موقعی که دلش می‌خواد بره یه گوشه‌ی خلوت و زار زار گریه کنه، پابه‌پای کودکش برقصه و آواز بخونه. باید موقعی که دلش می‌خواد بزنه زیرِ همه‌چی و بره جایی که دست هیچ‌کسی بهش نرسه، بمونه و بجنگه و تلاش کنه تا پیروز بشه.

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط