دیروز ویدئوی ضبط شدهی وبینار نویسندهساز را در یوتیوب استاد شاهین کلانتری میدیدم. موضوع دربارهی نوشتن رمان بود. استاد با اشاره به رمانهای زرد و عامهپسند گفت: «درسته که یکسری آدمها به خوندن اینجور داستانها علاقه دارن اما به قول ماریو بارگاس یوسا، حذف و نبود این دست رمانها ضربهای به ادبیات نمیزنه.»
بعد پیشنهاد کردند به نوشتن یک رمان فکر کنیم. نه شبیه به رمانهای عامهپسند بلکه رمانهایی از جنسِ سووشون، غرور و غیرت، بر باد رفته و…
و برای نوشتنش هیچ ضرب العجلی در نظر نگیریم. به دیدِ یک پروژهی 5 الی 10 ساله به آن نگاه کنیم.
و به سرانجام کار فکر نکنیم. حتی اگه چاپ نشود؛ یا چاپ بشود اما کسی به ما و رمانمان محل گربه نگذارد باز هم ما بُرد کردهایم. چرا؟ چون فرآیند نوشتنِ رمان از ما انسان و متفکر بهتری میسازد. چون در هر حال نوشتنِ رمان باعث میشود ما بیشتر بخوانیم، بیشتر تحربه کنیم، بهتر فکر کنیم و با حساسیت بیشتری در زندگیمان دقیق شویم.
چنین پروژهای شاید برای منِ عجول همان چیزیست که نیاز دارم. نوشتن و نویسندگی اگر صبر مرا زیاد نکند به چه کار آید؟
آخرین نظرات: