به من چه به تو چه
از وقتی زندگیهامون سرد شد و روابطمون تیره و تار، که «به من چه به تو چه» رو مُد کردیم. جملات و تیکههای سنگین با
از وقتی زندگیهامون سرد شد و روابطمون تیره و تار، که «به من چه به تو چه» رو مُد کردیم. جملات و تیکههای سنگین با
توی بخشِ اُمید سپیدهدمان از کتاب در باب اُمیدواری نوشتهی آلندوباتن میگه که هرگز بین غروب آفتاب تا سپیدهدم فردا تصمیم مهمی نگیرین. میگه از
برای نویسنده چه چیزی ترسناکتر از یک صفحهی سفید در انتظار پُر و سیاه شدن؟ توماس مان میگه: نویسنده کسی است که نوشتن برایش نسبت
یکی از حقایق تلخی که با افزایش سن برات روشن و قابل فهم میشه اینه که قرار نیست کسی پیدا بشه تا تو رو بفهمه
باب اسفنجی یه تورِ عروسدریایی گیری داره که باهاش عروس دریایی شکار میکنه. نویسنده هم باید یه تور ایدهگیری داشته باشه که ایدههاشو در
در بخشِ «تسلیبخشیها و دلخوشیهای خانه» کتابِ «در باب اُمیدواری» از آلن دوباتن میخونیم که: «هنر کرستینگ به ما نشان میدهد پرچم دست گرفتن در
میخوام امروز، روزِ خوبی رو بسازم. به نظرم زندگی 50، 50 هست. 50% حوادث و اتفاقات ناخواسته و پیشبینی نشده و 50% خواست و ارادهی
هیچوقت دید خوبی نسبت به تندخوانی نداشتم. گمان میکردم تندخوانی برای آدمهایی است که میخواهند با لیست بلندبالای کتابهای خواندهشدهشان پُز بدهند؛ یا کار آدمهایی
بلاخره صحبتهای استاد کلانتری اثر خودش را گذاشت. الان نزدیک یک ماه است که تقریبن هر روز به پیادهروی صبحگاهی میروم. با سختی آن را