همهچیز از تو آغاز میشود!
دیروز وقتی توی اینستاگرام اکسپلور کردی میکردم به سخنرانی مردی رسیدم که نمیشناختمش اما حرفهای جالبی میزد. از میون حرفهاش این جملات یادم مونده که
دیروز وقتی توی اینستاگرام اکسپلور کردی میکردم به سخنرانی مردی رسیدم که نمیشناختمش اما حرفهای جالبی میزد. از میون حرفهاش این جملات یادم مونده که
خالیام. ذهنم خالی. حتی جیبهایم خالی. خالی از هر ایدهای برای نوشتن. نوشتن و انتشار روزانه من را تهی کرده. مثل هر روز به وبسایت
به نظرم بدترین خاصیت انسان عجول بودنه. برای همهچی عجله داریم. هر بار که کتابی به دست میگیریم، تعداد صفحات باقی مونده تا پایان رو
یکی از سرگردونیهای من تو زندگی اینه که با آدمها دمخور بشم یا نه؟ از طرفی بعضی اوقات حس میکنم زیادی از دیگران بیگانه هستم
اعتیاد همهجورَش بده. حتی اعتیاد به کارهای مثبت و مفید. مثلن منی که این روزا به خاطر بارداری نفسم به شماره اُفتاده و انرژی و
مدتی بود یک مدل ویدئو در اینستاگرام وایرال شده بود. خانمهای کارمند-بلاگر یا بلاگر-کارمند ساعت 3 و 4 صبح از خواب بیدار میشدند و شروع
آدما میبُرن؛ از همدیگه میبُرن. آدما برات میمیرن؛ تو برای آدمای دیگه میمیری؛ قبل از اینکه واقعن برن زیرِ خاک؛ قبل از اینکه واقعن بری
گوشیم نیاز به تعمیرداره و من به این فکر میکنم که چه سعادتی بالاتر از این؟ امروز میتونم بیشتر از دیروز بخونم، بنویسم، با دخترم
زندگی خیلی خیلی عجیب غریب و غیرقابل پیشبینیه. ممکنه درست چند ثانیه بعد از اینکه در اوج احساس توانایی و قدرت قرار داری، احساس عجز
امروز از خودم پرسیدم من چه سوالاتی از زندگی دارم؟ بعد تصمیم گرفتم یه لیست تهیه و انشاالله بتدریج بروزش کنم. 1. چرا باید تاوان