نمیخوام
نمیخوام سطحینگر باشم. نمیخوام منفیباف باشم. نمیخوام سختگیر باشم. نمیخوام عجول باشم. نمیخوام مضطرب باشم. نمیخوام کاملگرا باشم. نمیخوام متوقع باشم. نمیخوام حسود باشم. نمیخوام
نمیخوام سطحینگر باشم. نمیخوام منفیباف باشم. نمیخوام سختگیر باشم. نمیخوام عجول باشم. نمیخوام مضطرب باشم. نمیخوام کاملگرا باشم. نمیخوام متوقع باشم. نمیخوام حسود باشم. نمیخوام
یکی از دوستان کامنت گذاشته بود که: «چقدر نوشتههات شبیه حرفهایی که تو تنهایی بخودم میزنم». گفتم: «چون هر دومون انسان، زن و مادرِ این
این روزا با درد و ناتوانی زیادی میگذره. از همون سرِ صبح خستهام و انرژی ندارم. فقط چشم انتظار تولد جوجه و سبک شدن هستم.
دیروز بعد از مدتها تو وبینار نشرِ نویسندهساز استاد کلانتری شرکت کردم. پیدیاف کتابِ نشرِ نویسندهساز رو هم خوندم و بیصبرانه مشتاقِ انتشار و خرید
سوال سوال سوال. پرسش پرسش پرسش. اصلن به عنوان یک نویسنده هم نه، به عنوان یک انسان که میلِ به دگردیسی و دگرگونی داره، باید
من میگم نوشتن سخت و دردناکه. نوشتنِ یه اثرِ جدی، داستانی یا غیرداستانی پوستِ نویسنده رو میکنه و جونش رو به لبش میاره. در واقع
چند روزیه که یه خانم دوره فروش که از قضا مذهبی هم هست توی اینستاگرام حرفایی زده که باعث ایجاد جنجال بین قشر مذهبی شده.
باید خودم و نفسم رو تربیت کنم. با اینکه عاشق کتابم، با اینکه دوست دارم فیلمهای ارزشمند و مفهومی رو تماشا کنم اما ذهنم داره
یکی از خوبیهای بچه داشتن اینه که سرعت رشدت رو بیشتر میکنه. دلیل و انگیزه میشه واسه حرکت، تغییر و پیشرفت. در واقع به نظر
آدم وقتی با یه نفر رابطهی دوستانه و صمیمانه داره و باهاش میگه و میخنده، به این معنی نیست که همهچیزِ اون آدم رو تایید