دوستیها…
آدم وقتی با یه نفر رابطهی دوستانه و صمیمانه داره و باهاش میگه و میخنده، به این معنی نیست که همهچیزِ اون آدم رو تایید
آدم وقتی با یه نفر رابطهی دوستانه و صمیمانه داره و باهاش میگه و میخنده، به این معنی نیست که همهچیزِ اون آدم رو تایید
این روزا به شدت شلوغم. جوری که آخر شب از خستگی اشک میریزم و حس میکنم تک تک سلولهای تنم رو توی هاون کوبیدن. میشه
تقلید یا کپی کردن برای نویسنده در آغاز راه خوب و کمک کننده است. باعث میشود به بهانهی نداشتن ایده یا ناتوانی در گسترش متن،
دیشب که میخواستم واسه دخترم از طاقچه بینهایت کتاب بخونم، رفت سراغِ کتابهایی که قبلن خونده بودیم. گفتم: مامان اینجا همهی کتاباش تکراریه. قبلا خوندیم.
به نظرم یکی از بهترین تمرینهای نویسندگی، به ویژه برای زمانهایی که هیچ حرف و ایدهای به ذهنت نمیرسه، نوشتن آنافوراست. قبلن گفتم که آنافورا
هوا یه لحظه آفتابیه یه لحظه ابری. درست مثل زندگی که یه لحظه با ماست و لحظهی دیگه بر ما. اما یه بزرگسال، یه والد
معتقدم هر اتفاق بد یا خوبی که تو زندگیمون میاُفته، میخواد درسی به ما بده. اگه هوشیار بودیم و متوجهی درسِ نهفته شدیم که هیچ؛
ما آدما با توانایی ذاتی درکِ احساساتِ دیگران و همدلی کردن به دنیا میایم. دیشب که حالم خیلی بد بود و زار زار گریه میکردم
چقدر به خودمون نگاه میکنیم؟ چقدر خودمونو میبینیم؟ چقدر افکار و گفتار و رفتارمونو ارزیابی میکنیم؟ چقدر برای یافتن علتِ افکار و گفتار و رفتارمون
رشد، میلیمتر به میلیمتر است. رشد، از دیروز کمی بهتر بودن است. رشد، درجا نزدن است. رشد، تنها یک قدم آنورتر است. رشد، مانند حلزون