رشد کن؛ تدریجی اما همیشگی
رشد، میلیمتر به میلیمتر است. رشد، از دیروز کمی بهتر بودن است. رشد، درجا نزدن است. رشد، تنها یک قدم آنورتر است. رشد، مانند حلزون
رشد، میلیمتر به میلیمتر است. رشد، از دیروز کمی بهتر بودن است. رشد، درجا نزدن است. رشد، تنها یک قدم آنورتر است. رشد، مانند حلزون
یادمه زمانی که ساکن شیراز نبودم و به عنوان مسافر میاومدیم اینجا، یکبار خاله عذرا بهم گفت: «ما اصلن وقت نمیکنیم بریم جاهای دیدنی شیراز.
تا وقتی کودکی و از دنیا غافل، فکر میکنی همهچیز خوب و گل و بلبله و دنیات فانتزیه. تو دوران جوونی، کلهی پُر بادی داری
+بدترین ترس برای یک نویسنده، ترسِ از مواجهه با صفحهی سفیده. +ترسم از روزهای بعد از زایمان، بیشتر از دردِ زایمانه. +آبان تموم شد و
هر روز که میگذره سردرگمتر و پریشانتر میشیم. فرقی هم نداره چند سالته و کجای این جهان زندگی میکنی. هرچقدر علم پیشرفت میکنه و زندگی
من واقعن آدمهایی که کتاب نمیخونن رو درک نمیکنم. درک نمیکنم چطور خودشونو از این جادو محروم میکنن. جادویی که گاهی روی صورتت بوسه میزنه
این روزا یکی از دغدغههام اینه که بعد از تولدِ جوجهی دوم، چطوری به کارام برسم. البته منظورم از کارهام، بیشتر کارهایی هست که تو
باید بپذیرم! باید قبول کنم که زندگی اونطور که من میخوام و انتظار دارم پیش نمیره. باید با آغوشِ باز و پذیرا به استقبال اونچه
از آدمایی که از پیر شدن نمیترسن و سعی نمیکنن با رنگِ مو و بوتاکس و … خودشون و دیگران رو گول بزنن خوشم میاد.
با اینکه کارهایی که در طول روز انجام میدم رو دوست دارم و خوب و مفید میدونم، اما از اینکه به تکرار و روزمرگی اُفتادم،